بسیج ۱۴۰۱؛ تجربه "دهه نودی"، ایمان "دهه شصتی" (آگاهی، ایمان، عملگرایی، صبر)
هفته بسیج _ نشست ( "بسیجی" ، جانباز "وحدت ، خدمت ، عزت") _ ۱۳۹۶
بسمالله الرحمن الرحیم
من سعی میکنم به چند اصل که اصول بسیجی بودن است اشاره و یادآوری کنیم خداوند به عصر و به زمان سوگند میخورد که تفسیرهای مختلفی برای آن هست و همهاش مهم است و شاید یکی از معانیاش این باشد که سوگند به عصر به عنوان سرّ حیات و روزگاران، سرّ عصر و تاریخ باشد. سوگند به عصر که انسان، کلاً در حال خسارت است. انسان دارد ضرر میدهد هر نفسی که میکشد و هر روزی که شب میشود به ضررهای ما دارد اضافه میشود کل انسان درگیر این ضرر در این تجارت مهم است به جز «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ» الا؛ یک استثناء وجود دارد. اولاً میفرماید انسان فکر نکند که مخصوص شخص خاص و طبقه خاص و تولیت و نژاد خاص است. انسان بماهو انسان، از وقتی که وارد این عالم میشود و به بلوغ فکری، دینی، انسانی میرسد مسئولیت پیدا میکند در حال خسارت است تا وقتی که از این عالم میرود. انسان بماهو انسان. آدم نمیفهمد که زندگی را میکنیم کنار آن یک خسارتهایی هم میبینیم میفرماید «لفی خسر» انسان غرق در خسارت و توی خسارت است. خسارت یعنی چه؟ یعنی آنچه که میدهی بسیار ارزشمندتر است از آنچه که میگیری یک بده بستان است زندگی ما هر روز مشغول بده بستان است واردات و صادراتی داریم یک چیزهایی را میدهیم و یک چیزهایی را از دست میدهیم هر نفسی که میکشیم یک چیزهایی را داریم از دست میدهیم سؤال این است که در آن لحظهای که در این بخشی از حیات که داری میدهی چه چیزی به دست میآوری؟ در هر نفس چه چیزی میدهی و چه چیزی به دست میآوری؟ اینطوری نیست که دارید زندگی میکنید کنارش خسارت هم میکنید «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ» وسط خسارت هستید غرق در خسارت هستید همه انسانها. یعنی انچه که به دست میآورند هیچی نیست در برابر آن چه که دارند از دست میدهند. کسانی را استثناء میکند که 4تا خصوصیت دارند. میگوید این انسانهایی که این 4تا ویژگی را دارند اینها خسارت نمیکنند اینها دارند سود میبرند: 1) إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا؛ آنهایی که در زندگی هدف دارند ایدئولوژی و مکتب دارد، باور دارد آمَنوا، به یکسری اصول و ارزشهایی باور دارد برایش حق و باطل متفاوت است اینطوری نیست که حق و باطل برایش علیالسویه باشد بگوید من به هیچ چیزی معتقد نیستم و همینطوری بدون اعتقاد داریم زندگی میکنیم! اغلب بشریت بدون اعتقاد، بدون ایمان به چیزی دارد زندگی میکند داریم زندگی میکنیم برای این که زندگی کرده باشیم کاری دیگری نداریم باید زندگی کنیم! سبک زندگی هم انواع و اقسام دارد سبکهای ظاهریاش متفاوت است و اما باطنش یک چیز است چه کار کنم که بیشتر بخورم، بیشتر لذت ببرم، قدرت بیشتر، ثروت بیشتر ثروت بیشتر، لذت بیشتر، کل زندگی اینطوری است ما اصول و آرمان در زندگی نداریم و در کار نیست. خب اینها خسارت میبینند پس همه کسانی که بدون ایمان دارند زندگی میکنند دارند خسارت میبینند. دارند ضرر میکنند. ممکن است الآن هم متوجه نشوند و بعد متوجه بشوند بعضیهایشان الآن هم متوجه هستند. زجر میکشند ما زجر نمیکشیم ما چرا این همه اضطراب؟ غم؟ ترس بر ما حاکم است؟ برای این که ما خودمان میفهمیم داریم رنج میبریم ما همین الآن در جهنم هستیم. از همینجا جهنم شروع شده است منتهی از این عالم طبیعت برویم پردهها کنار میرود و به شهود میبینیم که در جهنم هستیم این حرص و حسد و دعوا و کینهها اینها زبانههای آتش جهنم است منتهی ما در این دنیا هستیم و اینها را احساس نمیکنیم وقتی از این عالم برویم بعد مستقیم توی جهنم میبینیم که این عذابها چیست. منشأ این عذابها اعمال و عقاید ماست ولی وقتی که رفتیم این آتش هم از درون و هم از بیرون، هم روحانی و هم جسمانی هر دویش هست بعداً میرویم نوع آن را میبینیم الآن نمیتوانیم خیلی در مورد آن صحبت کنیم چون جزئیات آن را نمیدانیم بعداً که رفتیم جهنم خودمان همه چیز را میبینیم چطوری است بعد برای آنها که توی بهشت هستند پیغام میفرستیم که نمیدانید اینجا چه خبر است!
پس بسیجی بودن؛ اصل اول این است که باید به چیزی ایمان داشته باشید و باید به چیز درستی ایمان داشته باشید، شیوه چه کسی را قبول داریم؟ مبدأ و معاد را، از کجا آمدیم و به کجا داریم میرویم؟ الآن در چه موقعیتی هستیم؟ «مَن أینَ؟»، «فی أینَ؟»، «إلی أین؟» بعد فرمودند رحمت خدا بر آنها که بدانند و میدانند و میاندیشند و دغدغه دارند که از کجا آمدند؟ ما قبل از این عالم کجا بودیم؟ و «فی أین؟» الان اینجا کجاست؟ در چه موقعیتی هستیم؟ چقدر وقت داریم؟ چه کار باید بکنیم و چه کار نباید بکنیم؟ «و إلی أین؟» بعداً ما از این عالم که میرویم کجا میرویم؟ فهمیدند رحمت خدا بر کسانی که و عاقل کسانی هستند که بر این سه سؤال بیندیشند، هرکس به این سه سؤال نمیاندیشد و جوابی برای این سه سؤال ندارد و ایمانی ندارد این موجود احمقی است و مشکل عقلی دارد کدام عاقل است که این سؤالها را از خودش نپرسد. من کجا بودم؟ کجا میروم و کجا هستم؟ برای چه؟ بعد میپرسد خب اگر اینطوری است پس چطوری باید زندگی کنم؟ این اصل اول. ایمان. فرمود اگر به اصول الهی ایمان ندارید و قبول ندارید در اشتباه هستید جهان را اشتباهی میفهمید اصلاً نمیفهمید. 2) اصل دوم؛ ایمان و باور کافی نیست «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» باید در زندگی عملی یک انسان دیده بشود که چه چیزی را باور دارد و چه چیزی را ندارد. در یک جلسهای که بودیم میگفتند خب وقتی آدم یک چیزی را میداند عمل میکند چطوری میشود که ما همه چیز را میدانیم ولی عمل نمیکنیم؟ جوابش این بود که ما نمیدانیم باور نیست اینها اطلاعات و محفوظات است. مثال زدم به صحبتی که یک وقتی امام(ره) در فرمایشاتشان گفتند گفت همه ما میدانیم به لحاظ ذهنی، که مرده با آدم کاری ندارد اما هیچ کس هم حاضر نیست با یک مرده شب توی اتاق بخوابد مخصوصاً چراغها را هم خاموش کنیم. هیچ کس حاضر نیست با مرده بخوابد اگر از او امتحان بگیرند و سؤال کنند که مگر مرده کاری میکند؟ بلند میشود صدمه میزند؟ این افتاده تمام است! میگوید به این دلایل فلسفی و منطقی و پزشکی و... هیچ کاری نمیکند میگوییم خیلی خب پس تو پیش این مرده بخواب ما صبح سراغ تو میآییم, میگوید نه من باید بروم اینجا نمیخوابم. اما شما به این برادرها و خواهرانی که غسّال هستند کنار صدتا مرده قشنگ میخوابد به او بگویی دست این مرده را از اینجا آنجا بگذار، جا باز میکند و قشنگ میخوابد. برای چه؟ برای این که او دیده که آدمها وقتی میمیرند مثل چوب و لاشه گوسفند هستند چپ و راستش کنید بالا بیندازید هیچی! این مثال است که میگویند: «کالمیت بین یده الغسال» مثل مرده در دست غسال، چطوری میشود که آن مردهشور از مرده هیچ باکی ندارد؟ با این که اطلاعات او از ما بیشتر نیست هر دوی ما به یک اندازه میدانیم که چرا مرده خطر و ضرر ندارد و چطوری است که ما میترسیم ولی او نمیترسد جواب این است که او ایمان دارد و ما ایمان نداریم. ما میدانیم ولی باور نداریم. وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ که قرآن میفرماید، میفرماید آن ایمان کجا معلوم میشود؟ که باور داری یا فقط میگویی؟ آن لحظه عمل معلوم میشود. ببینید ما الآن میگوییم دروغ نگویید غیبت نکنید مردم را اذیت نکنید همهمان هم این کارها را میکنیم برای این که ایمان نداریم فقط اطلاع داریم. دست هم روی قرآن میگذاریم که همه اینها درست است ولی در ذهنمان است هنوز در قلبمان نیست. علم در ذهن است ایمان در قلب است باور نمیکنیم. فرق این که آگاه هستیم و یا این که باور کردیم در عمل معلوم میشود. کسی که میگوید دزدی بد است رشوه بد است و بعد همین کار را هم میکند آگاهی دارد ولی علم حقیقی ندارد علم حقیقی آن است که به آن عمل کنیم ولی ما عمل نمیکنیم باور نداریم لذا عمل نمیکنیم. پس شرط اول بسیجی بودن ایمان است، ایمان یعنی باور. یعنی این حرفهایی که میزنیم خودمان قبول داریم یا فقط برای بقیه میگوییم؟ وقتی برای بقیه یک حرفهایی میزنید که خودتان قبول ندارید و عمل نمیکنید به دل مخاطب نمیچسبد میفهمد که کلاهبرداری! لذا به من نگاه میکند که جنابعالی که این حرفها را میزنی خودت این حرفها را باور داری؟ خیلی جالب است من چندین بار با این قضیه مواجه شدم کسانی که شکاکانه گوش میکنند به خود من گفتند, سه – چهار به من گفتند که ما این حرفهایی که شما میزنید را گوش میدهیم خیلی قشنگ است خودت این حرفها را قبول داری؟ باور داری؟ خیلی برایم جالب است که این سؤال را میپرسند که این حرفها خوب است تو چه هستی؟ یک جلسهای بود گفتم آقا حرفها خوب بود؟ قانع کننده بود؟ خوب حالت را گرفتم؟ گفت آقا از حرفهایتان خوشم میآید از خودتان بدم میآید. فقط من را نمیگفت شاید یک جایی انقلابی یک حزباللهی یک چیزی گفته این دلش پر بود. بعد من فهمیدم که این علیه قرآن هم منشأ نظری ندارد این فقط عصبانی است! یک کسی حقش را خورده یا فکر میکند که حقش را خوردند. پس دوم هم وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ . 3) میفرماید که خودتان تنهایی کافی نیست «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» همه در جامعه به همدیگر جهت بدهید که چرا حق؟ حق. حق. همه با هم بگویید همه احساس مسئولیت اجتماعی کنید همه مطالبه کنید امر به معروف و نهی از منکر. نظارت، حضور، فعالیت. فعال اجتماعی باش و فعال سیاسی باش. بیتفاوت نباش. وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ، نگو به من چه! به تو چه! همه احساس مسئولیت کنیم. جمعی و گروهی و سازماندهی شده جبهه حق را تشکیل بدهید نه تکتک و جدا فقط. خب این کافی است؟ نه باز هم کافی نیست. 4) اصل چهارم؛ صبر و مقامت است «وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» همه به هم روحیه بدهید تا میبینید یک کسی یا یک گروهی دارد خودش را میبازد، دارد میترسد، دارد متزلزل میشود، دارد شک میکند، دارد فاسد می شود، دارد تسلیم میشود به دادش برسید بگویید مقاومت کن و کوتاه نیا، عوض نشو، فاسد نشو، نترس، تسلیم نشو، ما همه در پناه خدا و در کنار هم هستیم. وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛ همه به همدیگر بگوییم مقاومت کن. چون وقتی همه عمل به حق کردید آن وقت دشمن پیدا میکنید، خطر، دشمن، تهدید، داخلی، خارجی، از طرف کفر و از طرف نفاق، از طرف اهل دنیا، این کسانی که تمام حواسشان به دنیاست جلو میآیند. خب حالا چی؟ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ. حالا وقت مقاومت است. مقاومت تک تک هم نه، بلکه مقاومت جمعی. همه به همدیگر روحیه و قدرت بدهید، همه به همدیگر قدرت بدهید او کنار تو و تو کنار او. به هم بگویید که نهضت ادامه دارد وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ. یعنی نهضت ادامه دارد. یعنی دوره انقلابی بودن تمام نشده است انقلابی ماندن. ما تا آخر باید عین اول باشیم. دهه 90 باید عین دهه 60 باشید از نظر صداقت و امید و ایمان؛ البته از نظر تجربه باید دهه نودی باشید بالاخره سه – چهار دهه تجربه، خطاها را بفهمیم و تجربه کردهایم. وقتی میگویند باید دهه شصتی باشید معنیاش این است که صادق، مؤمن، امیدوار، فداکار، باشید نه این که ما این همه تجربه کردیم دوباره برگردیم از صفر شروع کنیم و دوباره افراط و تفریطهایی که شده دوباره بشود، نه؛ تجربه دهه نودی، ایمان دهه شصتی. معنی انقلابی ماندن این است. بعضیها میگویند این حزباللهی و بسیجی و این تیپها جامعه را تقسیم بر دو میکنند، خودی و غیر خودی، یک عده سفید هستند و بقیه سیاه هستند. دشمنی و اختلاف و شکاف اجتماعی و درگیری اجتماعی ایجاد میکنند! 5) اصل پنجم؛ تفکر انقلابی، بسیجی دینی یک هدف اصلی و عمدهاش گسترش وحدت و برادری و خواهری در جامعه است. این آیه 103/ سوره مبارک آل عمران که آیه وحدت مشهور است، البته آیات زیادی هست ولی یکیاش این است که واجب میکند «واعتصموا» یعنی واجب است، فرمان است، مثل نماز و مثل روزه است. همانطور که مسلمان به نماز و روزهاش پایبند است باید به وحدت اجتماعی همینطوری نگاه کند که تا میتوانید همه اقشار ملت کنار همدیگر و با هم باشند. به چه کسی مرگ بر؟ به آنهایی که اتفاقاً با این وحدت اجتماعی مخالف هستند، به آنهایی که با حقوق ملت مادی و معنوی و از ارزشها عبور میکنند و خط قرمزهای الهی را زیر پا میگذارند به آنها میگوییم مرگ. مرگ بر آمریکا و مرگ بر شاه، معنیاش این نیست که میگوییم مرگ بر مردم! یا گروهی از مردم! نه؛ مرگ بر استکبار، مرگ بر فساد. منظور این است. حالا فرض کنیم که بخشی از مردم فریب خوردند یک گروه و یک اقلیتی در هر جامعهای هستند که در جبهه کفر و دشمن قرار گرفتند. اصلاً با ما مخالف هستند حالا دشمن هم نیستند، اگر در جامعه شما دارد زندگی میکند ولو ما و من را قبول ندارد حقوق او باید محترم بشود. یعنی شهردار نمیتواند بیاید بگوید در این محله سهتا ضد انقلاب داریم زبالههای اینها را جمع نکنید! بقیه را جمع کنید یا مثلاً پلیس مواظب باشد خانه بقیه مردم را نزند ولی اگر خانههای اینها را زد اشکالی ندارد. اینطوری نیست. همه موافق و مخالف در جامعه اسلامی باید حقوق معمولیشان، امنیتشان همه باید حفظ بشود و به تمام حقوقشان باید برسند مخالف ما هستند؟ باشند. اما اگر توطئه و ضربه زدند قانونشکنی کردند و به ارزشهای اسلامی حمله کردند آنجا باید دفاع کرد، اگر به حرف است با حرف. اگر با عمل فیزیکی است سلاح برمیدارد ما هم با سلاح. آن دیگر مسلمان و کافر و مخالف و موافق ندارد هرکس ضوابط را زیر پا میگذارد باید مدیریت و کنترل شود اما این که صرفاً کسی مخالف با ماست و ما را قبول ندارد ما نمیگوییم مرگ بر او آخه یکی گفت میگویی مرگ بر ضد ولایت فقیه و شعار میدهی اولاً یک عده هستند مسلمان نیستند میگویند ولایت فقیه چیست حتی مسلمانانی که ولایت فقیه ندارند اهل سنت میگویند هرکس به قدرت رسید و حاکم شد باید از او اطاعت کرد و البته امر به معروف و نهی از منکر هم کرد. بعضی از شیعیان هستند که به لحاظ فتوایی ما در عصر غیبت ولایت فقیه به عنوان حکومت نداریم. داریم میگوییم مرگ بر همه اینها؟ مرگ بر ضد ولایت فقیه، معنیاش این نیست که هرکس که ولایت فقیه را قبول ندارد بله ما با آنها اختلاف نظر داریم و بحث هم میکنیم اما نمیگوییم مرگ بر تو. یعنی کسانی که علیه نظام مشروعی که با رأی مردم آمده و منظورش از آن ولایت فقیه است مبارزه میکند، کسی که ضربه میزند و کسی درگیر میشود، کسی که میخواهد براندازی کند مرگ بر او. نه مرگ بر کسی که به لحاظ ذهنی و قلبی من ولایت فقیه را قبول ندارم، من اصلاً کلاً مسلمان نیستم یا من مسلمان هستم ولی از این مسلمانهایی که همه کارهای کفار را میکنند مثل کفارها زندگی میکنند ولی اسمشان مسلمان است از این مسلماننماها که مثل ماها هستند یا مسلمانهای خاصی که رعایت میکنند فداکاری میکنند مواظب رفتار خودشان هستند و... حقوق همه ما در جامعه مساوی است مرگ بر هیچ کس. با همه مخالفین بحث و گفتگو میکنیم اما اگر کسانی دست به اسلحه میبرند اقدام میکنند و شروع به مبارزه و براندازی میکند و خلاف قوانین و رأی ملت و خلاف مشروعیت، خب او دارد میگوید انقلاب اسلامی، خب به او دارید میگویید بر خودت. به او داری میگویی مرگ بر ضد ولایت فقیه. مرگ بر تو. اولاً بعضیها فکر کردند اگر کسی به من و تو انتقاد کرده او ضد انقلاب است! این که خیلی انحراف بزرگی است. به نظر من یکی از خطرناکترین ضد انقلابها کسانی هستند که به مسئولین و کسی انتقاد میکند به او میگویند تو ضد انقلاب هستی! مگر هرکس به مسئولین و مدیران انتقاد کرد یا به یک وضعیتی منتقد بود او ضد انقلاب است خودِ این ضد انقلاب است این ضد انقلابساز است. یک آدم معمولی میگوید فلانی اینجا فلانطور عمل کرده، اینطوری حرف زده، بعد بگوییم این چون انتقاد کرده، یعنی به ولایت فقیه اعتراض کرده و هرکس به ولایت فقیه اعتراض کرده به امام زمان انتقاد کرده، انتقاد به امام زمان انتقاد به خداست پس تو مشرک و نجس هستی! ای آقا من تو را قبول ندارم ضد انقلاب هستم؟! این میشود امر به معروف و نهی از منکر که واجب است. ما بالاتر از این را میگوییم میگوییم اگر کسی گفت من اسلام را قبول ندارم تو که هیچی! من اصل آن را قبول ندارم من اصلاً ولایت فقیه را قبول ندارم. بعد ما میگوییم پس به تو ظلم رفته، نه؛ اسلام میگوید مثل بقیه مردم حقوق تو محترم است. اولاً دوتا نکته است: 1) اول این که قانوناً تو نباید وارد این حکومت بشوی و برای سرنوشت این مردم مسلط نمیکنیم و نباید بشوی هم خلاف شرع و هم خلاق قانون است. کسی بگوید من قانون اساسی را قبول ندارم خب آقا قبول نداشته باش ولی دیگر نمیگذارند تو توی حکومتی بروی که حکومت باید قانون اساسی را اجرا کند من که قانون اساسی را قبول ندارم ولی میخواهم حاکم بشوم. خب این اصلاً منطقی نیست که تو توی حکومت بیایی و بر سرنوشت دیگران مسلط بشوی. تو چرا باید بیایی که برای بقیه تصمیم بگیری؟ تو برای خودت تصمیم بگیرد. 2) تا وقتی که قانون را نمیشکنی و وارد مبارزه غیر قانونی نشدی حقوق تو محترم است حرفت را بزن جوابت را هم بگیر ولی بحث نکن. اما از لحظهای که شروع به ساختارشکنی کردی میخواهی براندازی کنی، سرنگون کنی، دروغ بگویی با دشمنان خارجی و داخلی متحد بشوی و تا جنگ مسلحانه هم میروی و اگر تا آن هم نروی، تخلف کردی و هر تخلف از قانون مجازات قانونی دارد در همه جای دنیا هم همینطور است نه فقط در اینجا. خب حالا پس کسی بگوید مرگ بر ضد ولایت فقیه، مرگ بر ضد انقلاب و... منظور این تیپها هستند اینهایی که دارند برای مرگ انقلاب برنامهریزی و تلاش میکنند خب مرگ بر خودت چرا مرگ بر ما؟ تو میگویی مرگ بر ما، ما هم میگوییم مرگ بر شما و مرگ بر خودتان. نه این که اگر کسی ما را قبول ندارد یا اصلاً نظام را قبول ندارد یا فلان مسئول را قبول ندارد یا اصلاً اسلام را قبول ندارد، تمام حقوق او باید پرداخت بشود.
دوستانه سر مسائل عقیدتی هم بحث میکنیم. معنی وحدت این نیست که عقایدمان را کنار بگذاریم، اما برادری هست. خب خداوند در قرآن میفرماید که اگر نتوانید روابطمان را با هم درست مدیریت کنید و اختلاف نظرتان تبدیل به تنازع و جنگ و دعوا و ستیز بشود تفاوتها تضاد بشود، و تضاد بشود ستیز، سقوط میکنید و نابود میشوید و امت اسلامی ازهم میپاشد. حضرت امیر(ع) فرمودند: «وَ لَا تَصَدَّعُوا عَنْ حَبْلِکُمْ» نگذارید این رشته برادری پاره بشود همه با هم خواهر و برادر بگویید. اول انقلاب دهه 60 همه با هم برادر و خواهر بودند کمکم یادمان رفت، برادر و خواهر شد شهروند، شد همکار، برادر فلانی، خواهر فلانی. حضرت امیر(ع) میفرمایند که: «وَ لَا تَصَدَّعُوا عَنْ حَبْلِکُمْ» حبلکم؛ آن ریسمانتان را، آن ریسمان یگانگی نگسلید نگذارید طناب پاره بشود، رشتههایش باز بشود و هر رشته یک طرف برود آن حبلالله که قرآن میفرماید: «اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا» (آل عمران/ 103)؛ حضرت علی(ع) میفرمایند به شدت مراقب روابط برادری، خواهری و دوستانه در جامعه باشید. هر چیزی که شما را از هم جدا میکند هر چیزی که به اسم قومیت و به اسم زبان، نژاد، به اسم طبقه، شهر، ایل، شما را از هم جدا میکند اینها را کنترل کنید و کنار بگذارید اینها معیار نیست لَا تَصَدَّعُوا عَنْ حَبْلِکُمْ؛ یک مرتبه از این حبل الهی و ریسمان دست نکشید از این ارزشها و از وحدت این ارزشها دست نکشید. یعنی هرچیزی که اختلافات اجتماعی را زیاد میکند جلوی آن بایستید، هرچیزی که رقابت مثبت را به رقابت منفی تبدیل میکند با آن مبارزه کنید. هر چیزی که بین شما شکاف ایجاد میکند شکاف اقتصادی، شکاف طبقاتی، شکاف قومی، شکاف جنسیتی، آقا مردها، زنها! دعوای مرد و زن راه انداختن. دعوای این نسل با آن نسل راه انداختن، هرچه که شما را از هم دور میکند و به هم بدبین میکند و شما را از دست هم عصبانی میکند شما را از یکدیگر مأیوس میکند شما را به هم بدبین میکند شما را از هم متنفر میکند با همه اینها مبارزه کنید این واجب است. و الا چه میشود؟ و الا غیر از این که ارزشهای الهی و معنویتان از دست میرود همین دنیایتان را هم از دست میدهید. امنیت اجتماعیتان بهم میخورد. به کشورهای همسایه نگاه کنید ببینید چطور این محله و آن محله همدیگر را کشتند این مذهب به آن مذهب به ناموس هم تجاوز کردند و خانهها را روی سر هم خراب کردند. این قوم و قبیله با آن قوم درافتاد. اینها را با چشم ببینید همین بلا سر شما میآید. لَا تَصَدَّعُوا عَنْ حَبْلِکُمْ؛ سست نشوید و این ریسمان جمعی را رها نکنید همه با هم و الا چه میشود: 1) فَتَفْشَلُوا؛ فشل میشوید، شکست میخورید و جامعهتان دچار فروپاشی میشود. امنیتتان و دنیایتان، اقتصاد و خانوادهتان را همه چیز را از دست میدهید علاوه بر این که ایمان و آخرتتان را از دست میدهید دنیایتان هم خراب میشود. 2) وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ؛ آن آوازه و شوکتتان از بین میرود این ابهتی که الآن دارید که کسی جرأت نمیکند الآن به ایران حمله کند میگویند اینها همه با هم هستند و محکم هم میایستند بعد میفرماید: فَتَفْشَلُوا؛ شکست میخورید. وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ؛ شوکتتان به باد میرود. خب پس باید چه کار کنیم؟ بسیج و بسیجی یکی از اهدافش این است که همه را یک امّت در کنار هم نگه دارد. مراقب باشیم که مردم به دلایل مختلف پشت به هم نشوند. جوک میسازد جوکهای خندهدار، اصلاً چه اجباری دارد بگویید که فارس بود، تُرک این را گفت، عرب این را گفت، شمالی این را گفت، چرا اینها را میگویید؟ بگویید یک کسی این را گفت. امام(ره) یک وقتی گفت این جوکهایی که میسازند و اسم یک شهر یا یک مردمی را میآورند این توهین و هتک حرمت کل آن مردم است و جزو گناهان بزرگ است که خداوند نخواهد بخشید. اهانت به یک مردمی و به یک قومیتی، به زبان و به خودشان، اهانت به یک شهر، مردم یک شهر را همه را بیناموس در جوکها نشان میدهند! مردم یک شهر دچار یک فساد اخلاقی خیلی بد جنسی! مردم فلان شهر به عنوان مردم نفهم که چیزی سرشان نمیشود، مردم یک شهر به عنوان مردم خسیس! چرا میگویید مشهدی این را گفت، اصفهانیه این را گفت! مجبور نیستید این حرفها را بزنید، اکثراً در بعضی از این فضاهای مجازی میبینم میخواهند دوست دختر و دوست پسرها را عادی کنند تمام جوکها را بردند در قالب دوست دخترم این را گفت! دوست پسرم این را گفت! همه را در این قالب بردند. یعنی آن جوک وسیله است هدف این دوست دختر و دوست پسر بازی است جوکها را میبرد در این قالب. همه اینها با برنامه است. چه کار کنیم؟ «عَلَى هَذَا فَلْیَکُنْ تَأْسِیسُ أُمُورِکُمْ،» فرمودند هر کاری که میخواهید در جامعه بکنید تمام امورتان را بر اساس وحدت و صلح و حسن ظن و دوستی مردم با هم بنا کنید. هر کاری میخواهید بکنید الفت اجتماعی را در نظر بگیر. میگوید میخواهیم اینجا را جاده بزنیم اصلاً قصدتان هم خدمت است اول با مردم آن محل حرف بزن تو ممکن است جاده بسازی به نفع همان مردم هم باشد ولی اگر توجیه نشود عصبانی باشند فکر کند که داری حقش را میخوری این کار نه. در واقع حضرت امیر(ع) میگویند هر کاری که میخواهید بکنید اقتصادی، سیاسی، نظامی، هر کاری، یک بسته فرهنگی یک پیوست فرهنگی داشته باشد و این که با آن مردمی که مستقیم مخاطب و موضوع آن کار هستند و آن مسئله به آنها مربوط میشود مسئله وحدت اجتماعی، دوستی و برادری این را اول باید تضمین بشود باید روشن بشود که من دشمن شما نیستیم این کار را داریم بر اساس قانون میکنیم به نفع شما و به نفع کل مردم است. مسئله اعتماد عمومی و اگر اعتماد عمومی آمد اهتمام عمومی هم خواهد آمد همه مشارکت میکنند و کمکتان هم میکنند سختی را هم تحمل میکنند و وقتی سختی مشکلی را ایجاد میکند ولی آن در ذهنش این است که تبعیض است داری با من این کار را میکنی ولی آنجا این کار را نمیکنی به من میگویی نکن خودت میکنی. اینجا را میگویی این کار انجام بشود و آنجا شبیه کار ماست انجام نمیدهی! وقتی تبعیض میبیند نفرت میآید برادری و خواهری ضعیف میشود بعد تو بخواهی توسعه بکنی، آباد هم بکنی اصلاً یک خدمت مادی هم بکنی ضررش از سودش بیشتر است اصلاً ممکن است بیاید بزند همان را خراب کند. چون احساس میکند تو من را فراموش کردی ما را حذف کردی مثل این که ماها اصلاً نیستیم تو فقط میخواهی پروژهات را اجرا کنی. حضرت امیر(ع) میگویند هر پروژهای «عَلَى هَذَا فَلْیَکُنْ تَأْسِیسُ أُمُورِکُمْ،» هر پروژهای که دارید و هر کاری که میخواهید بکنید با آن آدمهایی که درگیر مسئله هستند اول مسئله برادری و وحدت اجتماعی را حل کنید با آنها صحبت کنید. میخواهید برای خانوادهتان تصمیم بگیرید میگویید آقا ما الآن مجبور هستیم به خاطر کارم یک شهرستان دیگری برویم نرو این کار را اول بکن بعد به زن و بچهات بگو اسبابها را ببندیم برویم! نه، اول با اینها صحبت کن و بگو شرایط اینطوری است اگر نرویم اینطوری است اگر برویم اینطوری میشود من مجبور هستم، فلان و فلان. توضیح بده و بگو این کار برای شماست، مشکلاتی دارد ولی فایده آن بیشتر است اگر نرویم ضرر آن بیشتر است. «عَلَى هَذَا فَلْیَکُنْ تَأْسِیسُ أُمُورِکُمْ،» اگر این را رعایت کنیم این دعواها و طلاقها، قهر پدر و مادر با هم یا پدر و مادر با بچهها و فامیل و... خیلیهایش پیش نمیآید چون فراموش کردیم یک کاری میخواهیم بکنیم به این بُعد انسانی و عاطفیاش اصلاً توجه نمیکنیم و میخواهیم این کار را بکنیم. به این بُعد آن باید توجه کنیم این یک اصل مهمی است همین قضیه یارانهها را شما نگاه کنید، آیا به همه باید داد یا نباید داد؟ چطوری باید بفهمیم که به چه کسی باید داد یا نباید داد؟ و... خب این، غیر از این که آمار و محاسبه و دقت و اطلاعات میخواهد عقل برای اجرایش هم لازم است هم عقل و هم علم میخواهد یک چیز دیگر هم لازم است و آن گفتگو با مردم است. با مردم باید صد بار حرف بزنید یک بار عمل کنید لازم است و الا دروغ میگوید و به تو محل نمیگذارند. مگر نیامدند شبه رفراندوم گذاشتند که چه کسانی وضعشان خراب است و یارانه میخواهند؟ همه نوشتند داریم میمیریم اورژانسی بیایید ما را جمع کنید! همه یارانه میخواهیم! چرا اینطوری شد؟ یک علت اصلی آن این بود که جلب اعتماد عمومی نشد. باید با مردم حرف بزنیم و حالی کنید که واقعاً 1) این یارانه را به ما نمیدهی کجا میرود؟ من باید این را اول بفهمم. راست میگوید باید بفهمد کجا میرود میخواهی به من ندهی خودت بخوری یا بدهی بقیه بخورند یا دور بریزی؟ چرا خودم نخورم؟ یا ممکن است بپرسید که مگر شما مشکلات زندگیتان حل نیست؟ بگوید چرا پول زیادی هم میآورم ولی از خرس یک مو هم بکَنی غنیمت است! از دولت یک مو هم بکَنی غنیمت است./ 2) با او صحبت کن و بگو اولاً ما اصلاً این قدر پول نداریم بدهیم نمیشود کشور ورشکست میشود. بخش تولید ما دارد میخوابد ضررش را خودتان میبرید. و دوماً این که شما نیاز ندارید و یک خانوادههایی هستند که واقعاً نیاز دارند ما خانوادههایی داریم که با این پول یارانه دارد زندگی میکند یعنی اگر این نباشد باید برود کنار خیابان گدایی کند. خانوادهای که پول نان ندارد یارانه بگیرد تو هم که چهار وعده میخوری و دو ساعت بعدش هم آروغ میزنی تو هم یارانه بگیری؟! یکی وجدان عمومی را بیدار کن، احساس مسئولیت به آنها بده که آقا اگر دین داری آدم دیندار اینطوری نیست اگر دین نداری حداقل شرف داری آدم شریف هم اینطوری نیست این که تو داری میخوری برای تو نیست برای آن خانواده است. مثل این که یک نفر زمان حضرت امیر(ع) دزدی کرد فرار کرد. حضرت علی(ع) به او نامه نوشتند گفتند اگر دستم به تو برسد با شمشیری تو را میزنم که هرکس را با آن زدم به جهنم رفت! اگر حسن و حسین هم جای تو بودند انگشتانشان را قطع میکردم. ولی این را بدان با خودت چه گفتی این اموال بیتالمال را برداشتی و بردی و اختلاس کردی؟ با خودت گفتی ولش کن بیتالمال است یک گوشهاش را هم ما برداریم معلوم نمیشود. حضرت امیر(ع) فرمود میدانی چه چیزی را با خودت برداشتی بردی؟ لقمه غذایی که دم دهان باز یک کودک یتیم بود این لقمه برای آن دهان بود آن را برداشتی و رفتی. ذخیره یک خانمی را برداشتی که سرپرست خانواده بود و بیوه بود و شوهرش از دنیا رفته بود و تنها بود و تمام امیدش به این بود. غذای آنها را برداشتی رفتی. با خودت گفتی حالا مگر کسان دیگر نخوردند ما هم میخوریم! یک اقیانوسی است که یک ذرهاش را هم ما میخوریم اینقدر سهم ما میشود! حضرت امیر(ع) فرمود سهم تو نبود. بعد فرمود من فکر کردم تو آدمی, گفتم فلانی در آن خانواده بار آمده، پدرش مجاهد، مادرش آن همه فداکار، گفتیم این بچه در آن خانواده بزرگ شده تو آدمی ولی آدم نبودی. بعد فرمودند از بند کفشت هم بیارزشتری. ارزش تو از بند کفشت هم کمتر است که حقوق محرومین را برداشتی و در رفتی. بعد هم به معاویه پناهنده شد. الآن به آمریکا و کانادا میروند آن زمان هم پناهنده میشوند پولها را برمیداشتند میرفتند.
من عرضم را ختم کنم، این که حضرت امیر(ع) میفرمایند برای هر کار اجتماعی از خانواده تا کشور، تا جهان، هر کاری میخواهید بکنید مردم باید کنارتان باشند مردم باید با هم باشند «عَلَى هَذَا فَلْیَکُنْ تَأْسِیسُ أُمُورِکُمْ،» اساس هرچه را میخواهید بگذارید به آن توجه کنید که مردم پشیمان نشوند، مأیوس نشوند عصبانی نشوند توجیه بشوند، با مردم حرف بزن بعد آن کار را بکن بعد مردم تو را کمک میکنند ولی حرف نزنی حتی مقاومت میکنند. اعتمادشان را جلب کن تا اهتمام کنند «وَ الْزَمُوا هَذِهِ الطَّرِیقَةَ،» فرمودند به این سبک و روش بچسبید و هرگز فاصله نگیرید. در خانواده هم همینطور است بخواهد یک کاری بشود مادر با گردنکلفتی و جیغ و دعوا نمیشود، میشود ولی تلخ میشود. پدر با گردن کلفتی بخواهد کاری را انجام بدهد یا بچه بخواهد با گردن کلفتی کاری را انجام بدهد خانواده ضایع میشود از هم میپاشد کاری هم که بخواهید بکنید تهش نمیشود اما اگر این خانواده با هم حرف بزنند و رفیق باشند، زن و شوهر و بچه با هم، آن وقت همه با هم کمک میکنند و مشکل تک تک هم حل میشود حضرت امیر(ع) فرمود وحدت اجتماعی، برادری و خواهری. منتهی این به حرف نمیشود به هم بگوییم برادر و خواهر بعد حق همدیگر را بخوریم! او هم میگوید کوفت خواهر! کوفت برادر! تو چطور با من برادر هستی که سهم من را بالا میکشی؟ به فکر من نیستی. «إنّما المؤمنون اخوه» مؤمنین با همدیگر خواهر و برادر هستند. امام صادق(ع) فرمودند این خواهری و برادری را میدانی یعنی چه؟ یعنی اگر الآن به شما خبر بدهند که برادرت یا خواهرت یا پدر و مادرت مریض هستند گرفتار است شما از جایت میپری! البته بعضیها هم هستند که همینقدر هم شرف ندارند میگویند مادرت اینطوری شد میگوید شد که شد! مادرت مریض است خانه افتاده کسی نیست او را دکتر ببرد میگوید به درک! ما با آنها کاری نداریم. حضرت(ع) میگوید اگر شما پدر و مادرت یا خواهر و برادر خودت مریض شود گرفتار شود چطوری هستی؟ شب خوابت میبرد؟ بچهات داد میزند و درد میکشد تو میتوانی شب بخوابی؟ فرمود مؤمن نسبت به همه باید اینطوری باشد. یعنی الآن فلانجا مطلع شد که یک خانوادهای هست فلان مشکل را دارد این دیگر نباید شب خوابش برود هر کاری از دستش برمیآید باید بکند مگر این که بر نیاید. پیامبر(ص) فرمودند اگر کسی کمک میخواهد نمیتوانید کمک کنید باز هم یک جوری با او رفتار کنید که وقتی میرود خنده بر لبش باشد، راضی برود، دلش شاد بشود بگوید خب این من را دوست دارد میخواستند من را کمک کنند اما نتوانستند. من خودم بارها دیدم کسی میآید میگوید آقا فلان مشکل را دارم اگر با او درست حرف بزنید انگار که مشکلش را حل کردید اینقدر خوشحال میشود. فقط به خاطر نوع برخورد است عکس آن را هم دیدم. یک کسی بوده یک کارش را انجام میدهی ولی با بداخلاقی، بگویی برو برو حلش کردم! طرف میگوید اصلاً بخورد توی سرت من نمیخواهم! متنفر و دشمن میشود. حضرت امیر(ع) فرمودند مراقب باشید که مردم از هم متنفر نشوند همه با هم برادر و خواهر باشید و رعایت کنید «وَ الْزَمُوا هَذِهِ الطَّرِیقَةَ،» به این طریقت و سبک و روش محکم بچسبید. این یک اصل اساسی باشد و آن را رها نکنید. این 5 اصل از اصول قرآن و سنّت در باب مؤمن بودن، انقلابی بودن و بسیجی بودن. انشاءالله موفق باشید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی